English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4704 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
acknowledge وصول نامه ای را اظهار داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
customs declaration U اظهار نامه گمرکی
acknowledgments U خبر وصول نامه سپاسگزاری
acknowledgement U خبر وصول نامه سپاسگزاری
acknowledgements U خبر وصول نامه سپاسگزاری
acknowledging U وصول نامهای را اشعار داشتن
acknowledges U وصول نامهای را اشعار داشتن
to correspond with U رابطه [نامه نگاری] داشتن با
del credere agent U نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
post script U مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent U تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
pourparler U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts U بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
libelling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libels U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
termed <adj.> <past-p.> U اظهار شده
stated <adj.> <past-p.> U اظهار شده
named <adj.> <past-p.> U اظهار شده
mentioned <adj.> <past-p.> U اظهار شده
affirm اظهار کردن
affirmative اظهار مثبت
be sorry [apologizing] U اظهار تاسف کردن
compassionate [archaic] U اظهار تاسف کردن
regret U اظهار تاسف کردن
above-mentioned <adj.> U اظهار شده در بالا
aforementioned <adj.> U اظهار شده در بالا
afore-mentioned <adj.> U اظهار شده در بالا
above-quoted <adj.> U اظهار شده در بالا
abovementioned <adj.> U اظهار شده در بالا
commiserate U اظهار تاسف کردن
I have no comments make . No comments . U از اظهار نظر معذوریم
To plead ignorance. U اظهار بی اطلاعی کردن
To express an opinion. To comment. U اظهار نظر کردن
express willingness U اظهار تمایل کردن
To air ones knowlodge. U اظهار فضل ودانش کردن
affidavits U شهادت نامه قسم نامه
written agreement U موافقت نامه پیمان نامه
certificates U رضایت نامه شهادت نامه
credential U گواهی نامه اعتبار نامه
certificate U رضایت نامه شهادت نامه
to weigh in [on something] U اظهار نظر کردن [در مورد چیزی]
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] U اظهار نظر دادن در باره چیزی
It was inappropriate to make such a remark . U مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
Unless otherwise stated . U مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
I wI'll not comment on this issue. U درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
to a. letter U روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
testacy U دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
reception U وصول
recoveries U وصول
recovery U وصول
receptions U وصول
collection U وصول
collections U وصول
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
executable <adj.> U قابل وصول
recoverable U قابل وصول
practicable <adj.> U قابل وصول
come at able U قابل وصول
workable <adj.> U قابل وصول
collection fee U هزینه وصول
makable <adj.> U قابل وصول
outstanding U وصول نشده
levier U مالیات وصول کن
outstandingly U وصول نشده
collection order U دستور وصول
collection charge U هزینه وصول
collecting debts U وصول مطالبات
accessibility U قابلیت وصول
accessible U قابل وصول
possible [doable, feasible] <adj.> U قابل وصول
manageable <adj.> U قابل وصول
makeable <adj.> U قابل وصول
recoveries U وصول جبران
receipts U وصول کردن
recipient U وصول کننده
recipients U وصول کننده
get in U وصول کردن
levied U وصول مالیات
levy U وصول مالیات
levying U وصول مالیات
recovery U وصول جبران
levies U وصول مالیات
makable [spv. makeable] <adj.> U قابل وصول
feasible <adj.> U قابل وصول
doable <adj.> U قابل وصول
contrivable <adj.> U قابل وصول
achievable <adj.> U قابل وصول
acknowledgement of receipt U اعلام وصول
acknowledgment U اعلام وصول
cleared cheque U چک وصول شده
recovering U وصول کردن
to get in U وصول کردن
recover U وصول کردن
receive U وصول کردن
collectible U قابل وصول
recovers U وصول کردن
collecting U وصول کردن
collectable U قابل وصول
collect U وصول کردن
collection charges U هزینه وصول
recvery U استرداد وصول
collects U وصول کردن
receipts U اعلام وصول
collecting books U وصول مطالبات
receipt U اعلام وصول
receives U وصول کردن
certificate of receipt U گواهی وصول
accession U تابع وصول
receipt U وصول کردن
line of approach U راه وصول
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
irrecoverably U بطور وصول نشدنی
solvency U قابل وصول بودن
debt enforcement U درخواست طلب وصول
debt collector U وصول کننده طلب
debt collecting agency U نماینده وصول مطالبات
receivable U قابل وصول پذیرفتنی
acknowledgements U اعلام وصول رسید
cashing U وصول کردن نقدکردن
cashes U وصول کردن نقدکردن
cashed U وصول کردن نقدکردن
acknowledges U اعلام وصول کردن
cash U وصول کردن نقدکردن
good debt U طلب وصول شدنی
acknowledge U اعلام وصول کردن
receipt U اعلام وصول نمودن
acknowledgement U اعلام وصول رسید
collecting bank U بانک وصول کننده
publican U مامور وصول مالیات
acknowledging U اعلام وصول کردن
acknowledgments U اعلام وصول رسید
accessible U در دسترس قابل وصول
receipts U اعلام وصول نمودن
irrecoverable U غیر قابل وصول
collection charge U هزینه وصول مطالبات
good dept U طلب وصول شدنی
acknowledgment U شماره اعلام وصول
publicans U مامور وصول مالیات
accessibility U امکان نزدیکی وسیله وصول
execution for debt U اقدام برای طلب وصول
lien U حق وصول طلب حق تصرف وثیقه
remembrancer U مامور وصول مطالبات سلطنتی
reviving U وصول مطالبات سوخت شده
accessibility U دستیابی پذیری قابلیت وصول
collection of premiums U وصول اضافه ارزش سهام
bad dept U طلبی که امکان وصول ان کم باشد
bad debts U طلب غیر قابل وصول
bad debt U طلب غیر قابل وصول
taxing master U مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
acknowledges U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledge U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
cod U وصول وجه در موقع تحویل کالا
statement of affairs U وصول مطالبات و دیون واموال تاجر ورشکسته
pillotage U وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
debt collection for realisation U property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
tonnage rent U حق امتیازی که از مواداستخراجی معدن به نسبت هرتن وصول میشود
recevied for shipment bill of exchange U بارنامهای که مبین وصول کالا برای حمل است
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
pontage U مالیات یا عوارضی که برای مرمت و نگهداری پلها وصول میشود
feminism U عقیده به برابری زن و مرد ومبارزه در راه وصول به این تساوی
pocket judgment U سنددینی که بلافاصله پس ازسررسید بدون هیچ تشریفاتی قابل وصول و اجرا است
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
coalition U در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
current assets U پول نقد یامالیات یا عوارضی که درحدود یک سال پس از بستن ترازنامه قابل وصول باشد
coalitions U در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
Recent search history Forum search
1nonconversation
1i go out with you
1what about the plans to put automatic machines in the factories?
1پایان نامہ را در زبان اردو چہ می گویند
1 facing man power issue if some day my rigger will be free I provide you, project in on going and I send rigger to Jalalabad and Kundoz I am also
1what is Labbad
1Given that the admittance matrix will not be full, further savings in storage requirements can be made.
2to keep someone up
1جداسازی سلول‌های‌سرطانی‌گردشی به کمک افزایش حجم ناشی از تابش لیزر به سلول های حاوی نانوذرات طلا
1Leberschwellung
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com